راوی/نویسنده

سوار اتوبوس دانشگاه بودم، نزدیک جایی بود که بزرگراه روی پل می رود و من خوشم می آید. ته مانده های مجله محبوبم را ورق می زدم تا چیزی را جا نیانداخته باشم که به کلمه ی جادویی رسیدم: روایت. یادم اقتاد قبلا نصفه ولش کرده ام، حرفهای تکراری در مورد راوی اول شخص و دانای کل و... و خلاصه کسل کننده بود. از یک جایی در وسط هایش شروع کردم. و در جمله بعد به این جمله از ماریو بارگاس یوسا رسیدم: «راوی همواره متمایز از نویسنده است، یکی دیگر از آفریده های اوست و بی تردید مهم ترین آفریده ی او.» همین جمله باعث شد تا آخرش بخوانم و بعد از اول ادامه بدهم تا برسم به همین جمله. بقیه اش ربطی به این جمله نداشت، اما به دانشگاه رسیده بودم و این سوال باقی بود؛ کدام نویسنده ای به یک همچین جمله ای درباره ی راوی می رسد؟ یوسا! بقیه اش تخیلاتم بود که به من اطمینان می داد او یک شیاد بوده و از نویسندگی فقط کاسبی و کلاه گذاشتن سر مخاطب را می فهمد.

نظرات 8 + ارسال نظر
sahar چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ق.ظ http://rueree.notlong.com

سلام دوست عزیز داشتم تو گوگل سرچ میکردم که وبلاگ شما را دیدم . واقعا عالی هست خیلی لذت بردم.اگر خواستی به وبلاگ منم یه سر بزن. ممنونم اگر خوشت اومد لینکم کن

مهدی پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ق.ظ

یوسا یک نابغه است من خیلی دوسش دارم مناظره می کنم... ;-)
اما از تلخی پست قبل دلم گرفته ... واقعا متاسفم! واقعا

یادم رفت تو متن بگم نویسنده ی این مقاله یوسا نبوده و این شیاد یوسا نیست. نویسنده ی مقاله است که از یوسا نقل قول کرده
:-)

سجاد جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ب.ظ http://neveshtak.blogsky.com

اگر یه روزی راوی تصمیم بگیره سر خودش کلاه بذاره حتما یک روایت صادقانه می نویسه که هیچکس از خوندنش طوریش نشه؟!!

wow!

محمد جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ

با سانسور من یاد چند کلمه افتادم

یه رئیس جمهور فراماسونر داشتیم لباس آخوندا رو تنش میکرد و خودشو به دخترا میمالید و تکذیب میکرد
یه جمله قشنگ گفته که متاسفانه فقط در حد زر مفت مونده
برای اینکه بخندیم یبار دیگه میارمش

«زنده باد مخالف من»!!!!!
دیگ باقیه شعارای پلورالیستیش پیشکش

اونوقت شما ها با این روحیه دیکتاتوری اقلیتتون دم از آزادی میزنید! اینه که روز به روز پسرفت میکنید

اینم یه تناقض دیگه از تناقضاتون

از اونجا که وبلاگتون بازدید کننده ایم نداره و خودتون ۲ ۳ تایی دارید باهم حال میکنید ....

خوب بذار چهارتا جوون حالشونو ببرن
چیکارشون داری
تازه وقتی حرفایی میزنی که منطق تحلیل و جواب دادن بهش رو ندارن و با سانسور تو صورت مسئله رو پاک میکنن دیگه ارزشیم نداره به این وبلاگ سر بزنی محمد جان
دستاورد های مفید و روشنفکران لاشه جنبش سبز اموین دیگه
ولی براتون دعا خواهم کرد
یا حق

من هم قبول دارم نفس وجودمان سیاسی است. هر چند با روایتی از نویسنده ای غیر سیاسی حال کنیم
در نظام سیاسی همیشه ابژه سانسور می شود، در هنر است که سوژه سانسور می شود.
یعنی ما سوژه هایی هنری/روایی هستیم که ابژه ی سیاسی شما شده ایم.

raVen شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ق.ظ

با سلام

۱- از دوست عزیزی که نظرات را حذف می کند گله دارم ! گله دارم...کار شما کار پسندیده ای نیست...الحمدلله خداوند به ما لطف کرده و قدرت تفکر داده...

۲- در جواب مهدی باید بگویم نفهمیدم منظور ایشان را !

۳- از sajjad می خواهم که کمی آرام تر و با آرامش بیشتر پاسخ گوید...

۴- از محمد نیز می خواهم که کمتر به این و آن فحش دهد و سعی کند یک کمی با دلیل و مدرک و بهتر سخن بگوید...برای دانستن ایشان بگویم که اکثر دوستان اینجا (حداقل بنده) واقعا برایمان مهم نیست که شما به خاتمی یا موسوی یا هر کس دیگر چه می گویید اما مطمئن هستم که برای شما مهم است که به خامنه ای یا احمدی نژاد چه می گوییم...پس برای اینکه احتمالا پرده ای دریده نشود به اشخاص توهین نکنید...بنده هم از پاک شدن نظر شما ناراحتم چون کاملا مخالفم با این کار...اینکه شما می فرمایید تناقض ...تناقضی نیست...دیکتاتوری و دیکتاتور مآبی در خون آدم هاست و ربطی به تفکر و اندیشه و ... ندارد... من نیز از این اتفاق ناراحتم و با شما هم دردی می کنم...

۵- اگر شما یک ریاضی ساده بلد باشید می بینید که ما ۵ نفریم نه ۲و۳ نفر ! الحمدلله از ابتدا قصد نداشتیم روزنامه در بیاریم که همه بخونن...می خواستیم سطح فهم همو ببریم بالا...اینکه شما نمی خوایید مثل بزرگانتون حرف دیگران رو بفهمید با حتی بشنوید به خودتان مربوط است و اجازه ندارید اینگونه در مورد این وبلاگ سخن بگویید....

۶- اگر شیخ ما لباس آخوندا تنش بود (که ای کاش نبود...چون از انسانیتش کم می کنه و می یارش در حد ...) و خودشو به دخترا می مالید و تکذیب می کرد...لااقل انسان بود...از شیوخ جناب عالی بهتر است که آدم می کشند ۱۰۰ تا ۱۰۰ تا بعد هم صاف صاف توی چشم مردم نگاه می کنند و دروغ می گویند...البته شما یه غیر شیخ هم دارید و کلا آدم زیاد دارید که فقط بردن نامشون باعث خوشی اوقات می شه بذار برات چندتا اسم ببرم تا لذت ببرید : ا ن٫ ر٫ رحیم م٫آخوند ت٫ر.ح و... البته تعداد زیاد دیگری نیز وجود دارد که...

۷- لازم به ذکر است که بنده هم به توصیه ی خودم عمل نکردم و از اشخاص اسم بردم اما این دفعه را شما ندیده بگیرید...!

کلاغ جان عزیز
از آنجایی که این وبلاگ گنجایش چنین بحث های زیبایی را ندارد و آقایان هم کم جا برای بیان عقاید خود ندارند، و از اینجا که کلا فقط من و تو و the one این مطالب را می خوانیم و حرف های ایشان در افکار ما جایی ندارد و حرف های ما هم در فرهنگ ایشان کفریات است ،پس برای همه ، مصلحت آن است که به کار خویش پردازند. گرچه از روحیه انحصار طلبانه آقا زاده محترم که حدس می زنم بشناسمش ، بر نمی آید کوتاه بیاید!
ولی خوب اینجا منطقه من هست تا زمانی که فیلترش نکنه!! فیلتر هم اگر کرد اسباب کشی می کنیم!!
پس اگر می خواید دعوا کنید برید جای دیگه!!
این نظر جدیدشم پاک نکردم به احترام تو !
بعدی در کار نخواهد بود P:

بابک هخامنش یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ق.ظ http://babake23.blogfa.com/

درودها? فراوان به مدیر مسئول محترم وبلاگ:
همکار عزیز شما را به وبلاگ رهروان بابک خرمدین http://babake23.blogfa.com/ دعوت کرده و شما را با این سازمان آشنا م? سازیم0 با تشکر همکار شما بابک هخامنش:

رویا سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ق.ظ

قشنگیش میدونی چیه؟!
این که با اینکه "از اونجا که وبلاگتون بازدید کننده ایم نداره و خودتون ۲ ۳ تایی دارید باهم حال میکنید ...." این آقای محمد انقد عصبانی ان! خب شما که میگید این بندگان خدا اقلیت هستن و حرفشون بی ارزشه! پس واسه چی انقد حرص می خورید؟!!!

"خوب بذار چهارتا جوون حالشونو ببرن
چیکارشون داری"
اصلا به کی چه؟!! (کی شامل شما هم میشه ها!) (چند تا تناقض دیگه تو حرفات باشه خوبه؟!!)

شما هم برو واسه خودت اراجیف بنویس، اگه این بچه ها چیری گفتن!!

The one:
ممنون!

علی چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ق.ظ http://shahrestani.ir/weblog

راستش را بگویم؟ دلم برای راوی تنگ شده، برای راوی و آن نگاه پسا مدرنش (!) به همه چیز

دلم راوی ای را می خواهد که بعد از این همه مدت و همه وقت و حوادث پس از .... کمی افکار اول شخصش به دوم شخص که نه، یه شخص اول شخص و خورده ای تغییر پیدا کند،‌ البته نمی دانم جواب این رو کی قراره بده ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد