کرسی

    زمستان

    به زیر کرسی

    شاد و سر خوش

    می زدیم

    گپ و گفت

    قصه ها می بافتیم

    به درازای شب

     

    ناگهان

    از جا جهید

    به روی کرسی

    چست و چابک

    خیزان پرید

    آن که ترانه اش

    شاد تر، سرش

    داغ تر

    با کرنشی به ناز

    بنای رقص گذاشت

     

    از کوبش پایش

    ریتم آوازش

    از یادمان برد

    دوست دیرین

    که شاید اینک

    به زیر باران

    تنها

    بیرون

    بار بر دوش

    می پرسد نشان این جا

    این کنج گرم پابرجا

     

    سرمان گرم

    دلمان خوش بود

    ناگهان

    آن که بر کرسی

    گل بزممان بود

    از پا ایستاد

     

    سکوت

    آنک آرام

    فاش گفت

    آن چه هر یک

    نیک می دانستیم

    یکی

    زیر کرسی

    جایش

    خالی است

نظرات 1 + ارسال نظر
سجاد چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://neveshtak.blogsky

سکوت

آنک آرام

فاش گفت

آن چه هر یک

نیک می دانستیم

یکی

زیر کرسی

جایش

خالی است
شاید اگر نگفته بودی رفیق جا انده کجاست خیلی سوزناک میشد شعرت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد